فریاد

شهید بهشتی: زن در اسلام فردی است زنده، سازنده و رزمنده است...به شرط آنکه لباس رزمش عفتش باشد.

فریاد

شهید بهشتی: زن در اسلام فردی است زنده، سازنده و رزمنده است...به شرط آنکه لباس رزمش عفتش باشد.

مشخصات بلاگ
فریاد

عزیزان من! این رو من همین جا بگم، دستهایی، تبلیغات دروغین و گاهی احمقانه و گاهی خبیثانه، می خواهند اینجور وانمود کنند که مردم، در زمان گذشته از حالا دین دار تر بودند و از حالا با اخلاق تر بودند، این دروغه.
اونوقت این کشور را، این جوانان را،این دانشگاه را، این دانشجو را،این استاد دانشگاه را، این طبقات گوناگون مردم را که همه، سعی می کنند به خدا نزدیک بشوند و با احکام اسلام بیشتر آشنا بشوند، تبلیغات استکباری سعی می کنند که اینجور وانمود کنند که این ها از اسلام دور شدند، از اسلام چه شدند.همیشه هم یک خبرنگاری هست در دنیا که آمده باشد تهران توی فلان گوشه تهران به قول خودش، دختر جوانی را دیده باشد که سعی می کند موی سر خود را از زیر چادر بیرون بیاورد.خیلی خب این دختر خانم اگر در اون نظام طاغوت زندگی می کرد موی سرش رو از زیر چادر بیرون نمی آورد، مخفیگاههای بدنش را ممکن بود نشان دهد!.نظام اسلامی آنچنان این ها راتربیت کرده است که وقتی که همه ی دنیا از فسادهای اخلاقی دارند رنج می برند، در چنین شرایطی نظام اسلامی توانسته است محیطی به وجود اورد امن و امان برای جوان.امام خامنه ای.خطبه های نماز جمعه، 1376/10/12

بایگانی

دو اصل

چهارشنبه, ۲۵ تیر ۱۳۹۳، ۰۹:۳۸ ب.ظ

از دردهایم برایش می گویم.از غصه ها.از نداشتن ها.از مشکلات زندگی ام.می گویم اگر اینطور بشود چه می شود؟ می گویم چند وقتی است سراغی از من نمی گیرد، من چکار کنم؟ می گویم اگر اینطور شود آنوقت زندگی من هم درگیر می شود.می گویم اگر آن را داشتم چه میشد.اگر نداشته باشم چه بلایی به سرم می آید.از سختی هایم برایش می گویم.از مشکلاتی که خودم آن ها را بزرگ کرده ام.آنقدر برایش می گویم که خودش هم تعجب می کند.ولی آرامش عجیبی دارد.در حین گفته های من گاهی کمی اخم می کند و گاهی می خندد.می گذارد کامل حرفهایم را بگویم.

شروع می کند به صحبت کردن.منتظر راه حلی هستم.ولی با خودم می گویم این بابا تو فاز عرفان و معنویات است.به درد مشاوره نمی خورد.ای کاش وقتم را تلف نکرده بودم.شروع کرد از زندگی خود گفت.می گفت راضیم.4 بچه دارم با حقوق 700 تومن.خدا رو شکر می کرد.شروع کرد از سختی های زندگی خود گفت.از محرومیت ها و مشکلات زندگیش.

ولی جالب بود، می خندید.آرامش داشت.اصلا مشکلات در برابر عظمت روح او چیزی نبودند.او مشکلات را در خود حل کرده بود نه مشکلات او را!

آخر رمز موفقیتش را گفت.گفت که استادم به من گفت.استادم به من گفت که در برابر مشکلات و سختی های زندگی این دو را اصل قرار بده.خب آن ها چه بودند؟ اصل اول تغافل، و اصل دوم تحمل 

میگفت اگر در برابر سختی ها، ناملایمات، بی رحمی ها، زخم زبان ها و خلاصه هر چه باعث ناراحتی تو می شود تغافل یا چشم پوشی کنی آنوقت میبینی که همه مشکلات آسان می شود برایت.البته در کنار این چشم پوشی آن ها را هم باید تحمل کنی.تحمل.

آخر چگونه؟ سخت است.باور کنید.

آسان می شود.رابطه ات را با خدا قوی کن.با او صحبت کن.مواظب چشم هایت باش.دعا کن.آن وقت ثمراتش را میبینی.اگر خدا در درون تو بزرگ شد، آن وقت عمل کردن این دو اصل برای تو آسان می شود.

به شدت ذهنم درگیر می شود.گوشه ای می روم و به آن دو اصل فکر می کنم.باید آن را عملی کنم.اگر چنین کردم آنوقت راحت تر به مقصد می رسم. و اگر نه...

  • محمدرضا توکلی

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی